دوکسبری و هیگینز اظهار می دارند که زنان در مقایسه با مردان رابطه قوی تری را بین درگیری کاری و تعارض کار- خانواده تجربه می‌کنند، زیرا درگیری کاری سخت برای زنان به تعارض کار- خانواده بیشتری می‌ انجامد. ‌به این جهت که آنان یک نقش غیرسنتی را برعهده می گیرند، در حالی که مردان به انجام کاری مشغول هستند که با انتظارات جامعه مطابقت دارد. در واقع درگیری شغلی یک مرد با نقش اولیه او به عنوان نان آور خانواده موافق به نظر می‌رسد. لذا اختلاف اندکی بین انتظارات نقش اجتماعی و درگیری نقش وجود دارد. از سوی دیگر زنان به دلیل انجام نقش های سنتی خانوادگی و درگیری گسترده در نقش کاری بیشتر افسرده و ناراحت می‌شوند. این مسأله به تعارض کار- خانواده برای این گروه از زنان منجر می شود. برای مردان می توان وضعیت معکوس را انتظار داشت، زیرا از مردان انتظار می رود که برای شغل خود اولویت نخست را قائل شوند. ‌بنابرین‏ مردانی که به شدت درگیر نقش های خانوادگی خود هستند، برخلاف هنجارهای اجتماعی و سازمانی رفتار می‌کنند و در نتیجه دچار تعارض کار- خانواده می‌شوند(وبر[۹۸]،۲۰۰۵).

 

دوکسبری و هیگینز با استناد به تحقیق کوک و روسو(۱۹۸۴) اظهار می دارند که احتمالاً تعارض کار- خانواده در نتیجه انتظارات کاری برای مردان و انتظارات خانوادگی برای زنان رخ می‌دهد. این مسأله چنین توجیه می شود که تعارض کار- خانواده زمانی در بیشترین حد است که جریمه ها و مجازات های منفی برای عدم برآوردن انتظارات نقش وجود داشته باشد. مردان به طور سنتی به دلیل عدم انجام تقاضاهای نقش کاری مجازات های سنگین تری را در مقایسه با زنان تجربه می‌کنند. از سوی دیگر زنان به دلیل عدم پاسخ به تقاضاهای نقش خانوادگی مجازات های سنگین تری را متحمل می‌شوند.

 

آن ها همچنین با استناد به نظریه انتظارات اجتماعی معتقدند که مردان بیشتر تعارض کار، با خانواده را در نتیجه تعارض کاری و زنان بیشتر تعارض خانواده، با کار را در نتیجه تعارض خانوادگی تجربه م یکنند. مطابق با نظریه مذکوراز مردان پیشه محور انتظار می رود که به نقش های خانوادگی خویش کمتر تعهد نشان دهند لذا مسئولیت های خانوادگی آنان با کارشان تداخل پیدا نمی کند و انتظار می رود که خانواده های آنان برای تطابق با نقش های کاری مردان سازگاری هایی ایجاد نمایند(وبر، ۲۰۰۵).

 

این امرگرچه ‌به این مردان فرصتی می‌دهد که به نش های کاری خود بپردازند اما می‌تواند آن ها را در معرض تداخل کار با خانواده قرار دهد. عکس این جریان برای زنان صادق است که در مشاغل تخصصی به کار اشتغال دارند و وظایف شغلی آن ها پیچیده و وقت گیر است. با این همه از آنان انتظار می رود که با کاهش تقاضاهای کاری بتوانند تقاضاهای خانواده را برآورده سازند. بدین ترتیب آن ها بیشتر در معرض تداخل از خانواده به کار هستند(واترمن، ۲۰۰۴، به نقل از ملکیها، ۱۳۸۷).

 

۱۴-۲ پیشینه تحقیقاتی در خارج

 

اولین پژوهش تجربی ‌در مورد شادمانی در ۱۹۱۲ در بین دانش آموزان انگلیسی در یک مدرسه پسرانه انجام شد. در این مطالعه بر سطح لذت دانش آموزان تمرکز شد. در سال‌های بعد از آن چند مطالعه دیگر در امریکا ‌در مورد سطح لذت دانش آموزان انجام شد. بعد از جنگ جهانی دوم تعداد پژوهش های مربوط به شادمانی افزایش یافت و در این پژوهش ها توجه از سطح لذت به میزان کلی شادمانی تغییر کرد(ون هون، ۱۹۸۴). ون هون با بررسی ادبیات پژوهش های مربوط به شادمانی معتقد است از ۱۹۱۱ تا ۱۹۷۵ مقدار ۲۴۵ پژوهش تجربی ‌در مورد شادمانی انجام شده است(عابدی،۱۳۸۱).

 

یک بررسی الکترونیکی در خلاصه های روان شناسی ار ۱۸۸۷تا ۲۰۰۰ نشان داد تعداد مقاله های مربوط به خشم ۸۰۷۲، اضطراب ۵۷۸۰۰، افسردگی ۷۰۸۵۶ در حالی که تعداد مقاله های مربوط به خوشی ۸۵۹، شادمانی ۲۹۵۸ و رضایت از زندگی ۵۷۰۱ بوده است. در این بررسی نسبت توجه به احساسات منفی به احساسات مثبت ۱۴ به ۱ است.

 

در دو دهه گذشته پژوهش پیرامون شادکامی افزایش چشمگیری یافته است. مایرز(۱۹۹۳) در کتابی با عنوان«به دنبال شادکامی» نوشته است: تعداد مقالات منتشرشده درباره شادکامی از ۱۵۰ مقاله در سال ۱۹۷۹ به ۷۸۰ مقاله در یک دهه بعد افزایش یافته است. با بررسی مقاله های منتشرشده از سال ۱۹۹۰ تا پاپان سال ۱۹۹۵ دریافتند که اصطلاح افسردگی ۱۸۹۰۳ بار، واژه شادکامی تنها ۵۱۵ بار به کار برده شده اند(علی پور و نوربالا، ۱۳۷۸).

 

فوردایس (۱۹۸۳) در پژوهشی با اجرای آموزش شادمانی بر روی افراد شرکت کننده نشان داد، میزان شادمانی افراد ۸۱ درصد افزایش یافته و شادمانی ۳۶ درصد آنان به میزان بسیار زیادی افزایش یافته و ۸۹ درصد آنان با این برنامه در پایان دادن به ناراحتی ها، کنارآمدن با مشکلات و از بین بردن روحیه افسرده، کمک نموده است.

 

اکان و همکاران [۹۹](۱۹۸۴) در یک فراتحلیل دریافتند همبستگی بین سلامتی و شادمانی ۳۲ ۰/۰ است.

 

ویکراما و همکاران(۱۹۹۷) در یک مطالعه روی ۳۰ زوج دریافتند که سلامت مردان با رضایت از شغل، و سلامت زنان با رضایت از همسر قابل پیش‌بینی است.

 

جوزف[۱۰۰](۲۰۰۰) در تحقیقی تحت عنوان ابعاد شخصیت،ابعاد امید، آرزو و سطح شادکامی افراد ‌به این نتیجه رسید که اولاً برون گرایی با شادکامی، خودشکوفایی و عزت نفس ‌همبستگی مثبت دارد. ثانیاًً احتمال پذیرش خویشتن با خودشکوفایی همبستگی مثبت دارد( به نقل از هاشمی، ۱۳۸۶).

 

تعارض کار- خانواده:

 

ماتسوئی[۱۰۱](۲۰۰۷) در پژوهشی بر روی ۲۰۶ نفر کارمند اجرا شد و نتایج به دست آمده حاکی از آن جهت است که تعارض کار، با خانواده تأثیر بیشتری از تعارض خانواده، با کار دارد. همچنین بین ساعات کاری و تعارض کار- خانواده رابطه مثبت وجود دارد.

 

هادوسپل[۱۰۲](۲۰۰۶) در پژوهشی تحت عنوان« بررسی تعارض کار- خانواده در یک سازمان دولتی در زلاندنو» به بررسی رابطه بین تعارض کار- خانواده با منابع تعارض زمان محور و فشار محور و نیز رابطه این تعارض با رضایت کارکنان از حمایت سازمان پرداخت. در این پژوهش به بررسی تعارض از دو جهت، تعارض کار، با خانواده و خانواده با کار و نیز رابطه بین تعارض‌ها پرداخته شد.

 

آلن و آرمسترانگ[۱۰۳](۲۰۰۶) پژوهشی تحت عنوان« بررسی رابطه بین تعارض کار- خانواده و سلامت جسمی» انجام دادند. هدف این پژوهش بررسی رابطه بین تعارض کار، با خانواده و هم تعارض خانواده، با کار و رفتارهای مرتبط یا سلامتی از قبیل(فعالیت فیزیکی، مصرف غذاهای پرچربی، مصرف غذاهای سالم) و همچنین رابطه آن با شاخص های سلامت جسمانی چندگانه از قبیل،(همه نوع سلامتی، شاخص های سلامتی و تمام بدن) بود. پس از اجرای این پژوهش بر روی نمونه ۲۴۶ نفر کارمند، تجزیه و تحلیل داده ها نشان دادند که تعارض خانواده، با کار با فعالیت فیزیکی کم و خوردن غذاهای پرچربی رابطه دارد. به عبارتی دیگر، تعارض کار با خانواده نیز با مصرف کمتر غذاهای سالم ارتباط دارد. در کل آن ها ‌به این نتیجه رسیدند که تعارض کار- خانواده سلامتی جسمی را پایین می آورد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...