مقالات و پروژه ها – ارزشیابی در خدمت یادگیری – 5 |
“
ارزشیابی از یادگیری
در نگرش سنتی، ارزشیابی فعالیتی نسبتاً مشخص و متمایز از عمل آموزش و یادگیری تلقی میشد و عمدتاًً مهمترین ارزشیابی در پایان فعالیت یادگیری و یاددهی انجام میگرفت تا بر اساس آن مشخص شود که تا چه میزان اهداف مورد نظر محقق گردیده است. تأثیر اطلاعات به دست آمده از عمل ارزشیابی به ویژه نوع پایانی آن در اصلاح و بهبود یادگیری کم و ناچیز بود. در این نگرش ارزشیابی از جریان یادگیری متمایز دیده میشد(حسنی،۱۳۸۸).
در آموزش و پرورش سنتی ارزشیابی به عنوان آخرین حلقه های فرایند یاددهی ، یادگیری تلقی میشد که در پایان دوره آموزشی برای جدا نمودن دانش آموزان با توانایی یادگیری متفاوت بهکار میرفت)رضایی،۱۳۸۵) .
نظام رایج ارزشیابی تحصیلی در آموزش و پرورش ما، مبتنی بر برگزاری امتحان و آزمون است که از سابقهای۸۰ ساله برخوردار است و همواره ملاکی برای سنجیدن میزان فعالیت دانش آموز در کلاس و از همه مهمتر، تعیینکننده لیاقت یا عدملیاقت دانش آموز در ارتقای سطح تحصیلی است.
این در حالی است که میدانیم نظام ارزشیابی کمی با بزرگ نمایی امتحان ضربهای سنگین به یادگیری وارد می کند و چنان امور را مخدوش می نماید که گویی هدف امتحان است و نه یادگیری.
روشهای سنتی سنجش و ارزشیابی، دانش آموز را در جهت ارائه پاسخهای صحیح و از پیش تعیینشده به کار وا میدارد. در این فرایند به رابطه سنجش و یادگیری توجهی نمی شود. آزمونهای سنتی باعث ایجاد فاصله بین آموخته ها و واقعیتهای زندگی دانش آموز می شود، درحالیکه زندگی روزمره او ساختار بسیار پیچیده و مبهمی دارد. آزمونهای سنتی به مجموعه های تصنعی، غیرمستقیم و سؤالات روشن رفتاری روی می آورند که به سهولت قابل اندازه گیری میباشند.آزمونهای سنتی به دلیل ساختار خود، به خواست و نیاز افرادی غیر از آزمونشونده پاسخ می دهند و اغلب به رتبه بندیکردن دانش آموز میاندیشند. روش آنها بر نقاط ضعف آزمون شونده تأکید دارد و در مورد پیشرفت دانش آموز حساس نیست.
اطلاعات حاصل از چنین آزمونهایی نیز نه تنها در آموزش دانش آموز نقشی ندارد، بلکه اعتبار قضاوت معلم را هم خدشهدار می کند و در کاهش اعتماد به نفس دانش آموز نقش بسزایی دارد(رستگار،۸۲).
ازجمله مشکلات ارزشیابی سنتی کم توجهی به تمامی آموخته ها و یادگیریهای دانش آموزان مثلاً در زمینه علاقه، انگیزه، احساسات، نگرشها، توانایی ها، مهارت ها، کارهای عملی و… است. مواردی که به جرئت میتوان گفت هدف اصلی و اساسی دوره ابتدایی، رشد و شکوفایی آنها میباشد.
با توجه به اینکه در حال حاضر در روش کمی برگزاری امتحانات در زمانی غیر از زمان آموزش و یادگیری انجام می شود، فاصله زمانی بین آموزش و ارزشیابی و امتحان آن را به یک موضوع اضطرابآور و نگرانکننده تبدیل کردهاست. از طرف دیگر بر اساس نتایج یک یا چند امتحان در مورد آینده دانش آموز تصمیم گیری می شود و این امر باعث شده هم والدین و هم دانش آموزان و حتی معلمان دچار ترس و اضطراب شوند(حسنی،۱۳۸۸).
ارزشیابی در خدمت یادگیری
در نگرشهای جدید ارزشیابی، یادگیری و یاددهی سه فرایند یکپارچه و مرتبط با هم دیده میشود.یادگیری و یاددهی هدفمند، بدون ارزشیابی صورت نمیگیرد. به عبارت دیگر ارزشیابی فعالیتی مستقل نیست، بلکه ممزوج و آمیخته با فعالیتهای یادگیری و یاددهی است. از آنجا که هدف آموزش و پرورش همان یادگیری است، بنابرین ارزشیابی فعالیتی است در خدمت و در راستای تحقق یادگیری بهتر(حسنی،۱۳۸۸).
ارزشیابی در خدمت یادگیری یا ارزشیابی برای یادگیری، ایده جدیدی نیست. این ایده شکل گسترشیافته ارزشیابی تکوینی است. این ایده تا حدودی توسط بنجامین بلوم روانشناس مشهور آمریکایی در کنار نظریه یادگیری تسلطیاب مطرح گردید که در آن ارزشیابی به نحو تکوینی، برای ایجاد تسلط دانشآموز در یادگیری و رسیدن به هدف موردنظر بهکار گرفته شد. ارزشیابی تکوینی چنین کاری را انجام میداد. به سخن دیگر ارزشیابی تکوینی گام به گام به تحقق اهداف یادگیری در یادگیرنده یاری میرساند.
این ایده امروز به نحو بارزی مورد استقبال واقع شده است. این ایده با تحقیقات جدید در حوزه روانشناسی شناختگرایی حمایت میشود. نظریه های یادگیری در این مکتب روانشناسی تعبیر و تفسیر جدیدی از یادگیری دارند. در این دیدگاه، یادگیری پدیدهای پیچیدهای است که در ذهن یادگیرنده به وقوع میپیوندد و در تمامی موقعیتها و به طرق مختلف رخ میدهد. در نظریه های جدید یادگیری بر کاربرد عملی و انتقال آموختهها به محیطها و شرایط واقعی زندگی تأکید مینمایند. لذا زمینه اجتماعی یادگیری، مهارت های عاطفی و فراشناختی و مهارتهای سطح بالای شناختی تأکید مینمایند. همچنین در این نظریه ها بر فعالیتها چالشی یادگیرندگان تأکید می شود. بر اساس این مبناها رویکرد ارزشیابی سنتی یعنی ارزشیابی از نتایج یادگیری با تأکید بر آزمونهای مداد کاغذی آنچنان مطلوب این نظریه نیست(حسنی،۱۳۸۸).
از دیدگاه این نظریه، ارزشیابیهایی که عمدتاًً برای ارزشیابی از نتایج یادگیری و با هدف انتخاب و ارتقاء دانشآموزان انجام میگیرد، ارزشیابیای نیست که بتواند از یادگیری دانشآموزان حمایت نماید و به بهبود جریان یاددهی و یادگیری منجر شود. عمده دلیل این مدعا این است که این ارزشیابیها عمدتاًً زمانی صورت میگیرد که فعالیت آموزشی به پایان رسیده است و لذا تأثیری دربهبود یادگیری دانشآموزان ندارد. به طور کلی می توان گفت که در رویکرد سنتی ارتباط وثیق و مستحکمی بین فرایند یاددهی یادگیری و ارزشیابی وجود نداشت. در حالی که یادگیری هدفمند در ذات خود این تمایز را بر نمی تابد(حسنی،۱۳۸۸).
بر این اساس ارزشیابی زمانی میتواند نتایج مطلوب بر یادگیری دانشآموزان داشته باشد که صرفاً برای رتبهبندی دانشآموزان و نمره دادن به کار گرفته نشود و معلمان ومدیران آن را به عنوان مقوله تلفیقیافته با فرایند یاددهی – یادگیری تلقی نمایند. در این صورت ارزشیابی تجربهای نیست که در یک مرحله زمانی( در پایان دوره یادگیری) رخ میدهد. بلکه فعالیت مستمری است که توسط معلم و دانشآموز در جهت بهبود یادگیری انجام میگیرد. این ارزشیابی را می توان “ارزشیابی در خدمت یادگیری” یا ” ارزشیابی برای یادگیری” نام نهاد(حسنی،۱۳۸۸).
بلک(۲۰۰۴) ارزشیابی برای یادگیری را این گونه توصیف میکند: «آن گونه ارزشیابی که در بدو امر برای بهبود یادگیری دانشآموزان طراحی و عمل میشود. به این صورت که پیوسته و در جریان یادگیری اطلاعات مفیدی برای معلمان و دانشآموزان به عنوان بازخورد فراهم میآورد که موجب بهبود فرایند یاددهی و یادگیری شود. به سخن دیگر برای انطباق هرچه بیشتر فرایند یاددهی با نیازهای یادگیری دانشآموزان از شواهد به دست آمده استفاده میکند.
این تعبیر از ارزشیابی تحصیلی ، دگرگونی اساسی در نقش معلم به دنبال خواهد داشت. بدین گونه که معلم دیگر کسی نیست که صرفاً در پایان مسیر یادگیری اقدام به رتبهبندی دانشآموزان نماید و میزان موفقیت یا شکست آن-ها را اعلام نماید. بلکه کسی است که پای به پای دانشآموزان در سفر یادگیری حرکت میکند و با آنها مینشیند و برمیخیزد و لذا بهتر، بیشتر و مؤثرتر، دانش آموزان را در اصلاح و بهبود یادگیری کمک میکند.
“
فرم در حال بارگذاری ...
[چهارشنبه 1401-09-16] [ 10:53:00 ب.ظ ]
|